زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

اردشیر دوم (هخامنشی)

اَرْدِشیرِ دُوُّم (هخامنشی)e dovv(v)om] [ardešīr-، پسر داریوش دوم هخامنشی. با اینکه داریوش پسر بزرگش، ارسک یا ارسیکاس (اشک؟) را به ولیعهدی خود برگزیده بود، پس از مرگ او بر سر جانشینی شاه درگیریهای درباری بزرگی پدید آمد. پروشات یا پریساتس (پریزاد؟)، ملکۀ مادر، زن بسیار خشن و نیرومند، بر آن بود که پسر دیگرش کورش (معروف به کورش صغیر) برای به دست گرفتن زمام امور مناسب‌تر است. به نظر او کورش هم از لیاقت و کیاست بیشتری برخوردار بود، و هم برخلاف ارسک زمانی متولد شده بود که داریوش به فرمانروایی رسیده بود (پلوتارک، اردشیر، بند 2؛ نیز نک‍ ‍: گزنفن، آنابازیس، کتاب 1، فصل 1، بند 3). با این همه، ارسک با نام اردشیر در 405ق‌م زمام امور را به دست گرفت (کتسیاس، بند 57؛ کونیگ، 88؛ پلوتارک، گزنفن، همانجاها). کورش متهم شد که در مراسم تاج‌گذاری در پاسارگاد قصد حمله به اردشیر را داشته است و تنها با وساطت پریساتس از مرگ حتمی نجات یافت (پلوتارک، همان، بند 4، بند 3). از این رو، به هنگام عزیمت کورش به محل مأموریت خود، سارد، اردشیر تیسَفِرْنِس را برای پاییدن او همراه وی ساخت. کورش همین که به سارد رسید، به فراهم کردن مقدمات براندازی اردشیر پرداخت (همان، بند 4).
طغیان کورش و حرکت او در بهار 401ق‌م، با 100 هزار تن نیروی محلی و 10 هزار یونانی مزدور به سوی ایران و جنگ با برادرش اردشیر و سرانجام کشته شدن او در نبردی دلیرانه در کوناکسا (3 سپتامبر 401ق‌م) بدون تردید یکی از غم‌انگیزترین و حساس‌ترین بخشهای تاریخ ایران است. به گزارش پلوتارک (همان، بند 7)، با نزدیک شدن کورش به مرزهای ایران، اردشیر که خود را باخته بود، نخست بر آن شد تا از بابل، ماد و حتى شوش عقب بنشیند و جنگ را به درون پارس بکشاند، اما یکی از بلندپایگان او به نام تیری بازو، او را به سبب برتری چشمگیری که از نظر نیروی نظامی داشت، از این تصمیم بازداشت. در نبردی تن به تن اردشیر به ضرب زوبین کورش زخم برداشت و به بالای تپه‌ای برده شد. ظاهراً کتسیاس نیز در این حادثه حضور داشته است (گزنفن، همان، کتاب I، فصل 8، بند 26). کورش پس از این حملۀ رویاروی با برادر، با اصابت نیزۀ مردی به نام میتراداد به چشمش بیهوش شد و سپس به دست چند سرباز به قتل رسید و به فرمان اردشیر سر و دست راست او را بریدند تا در کشته‌شدن او برای هیچ کس تردیدی نماند (دیودروس، کتاب XIV، بندهای 20-24).
در نبرد دو برادر، گزنفن که به میل خود در سپاه کورش بود، 10 هزار یونانی مزدور سپاه کورش را به یونان بازگرداند. او جریان شورش کورش و همچنین بازگشت 10 هزار یونانی به میهن را در اثر مشهور خود آنابازیس (یا بازگشت 10هزار نفر) به تفصیل گزارش کرده است. 
فرمانروایی اردشیر، پس از نابودی رقیب، آکنده از جنگهای اغلب بی‌حاصلِ برون مرزی و ناآرامیهای داخلی است. با این حال وی بی‌آنکه خود نقش تعیین‌کننده‌ای در نتیجۀ رویدادها داشته باشد، مشکلات را با موفقیت پشت سر گذاشته است. مردان مصمم و استواری مانند فَرْنه بازو، داتامِس، تیری‌‌بازو، ارته بازو، آوتوفْرَداتس و همچنین پسرش اُخس (اردشیر سوم) گردانندگان راستین حکومت اردشیر بودند و در موارد لازم به جای او وارد عمل می‌شدند. با این‌همه، اردشیر مردی نبود که بتواند از ضعفهای روزافزون فرمانروایی هخامنشیان بکاهد. روی هم رفته مقابله با 4 موضوع مهم در بقیۀ حکومت او قابل بررسی است: روابط ایران با یونان، جنگ قبرس، جنگ با کادوسیان و جنگ مصر. 
با قیام کورش روابط ایران با ایالتهای یونانی در آسیای صغیر توازن خود را از دست داد. 
اردشیر و دربار ایران در برابر مسائل آسیای صغیر بسیار بی‌تفاوت بودند. چنین پیداست که ساتراپها خود سیاست آسیای صغیر را در دست داشته‌اند. اسپارتیها پس از کشمشکهای بی‌پایان با ساتراپهای محلی، سرانجام آنتالکیداس را، برای دست‌یابی به صلحی پایدار، روانۀ شوش کردند (گزنفن، هلنیکا، کتاب V، فصل 1، بند 25 ff.؛ اشپیگل، II/ 464-465). مذاکرات صلح در 387 ق‌م به پیمانی منجر شد که از هر نظر به نفع ایران بود و اردشیر را به افتخاراتی رساند که خود کوششی برای به دست آوردن آنها نکرده بود: تمام شهرها و جزایر آسیای صغیر از جمله قبرس از آن ایران شد و استقلال بقیۀ شهرهای یونانی‌نشین محفوظ ماند. همچنین قرار شد که اردشیر از یونانیهایی که این پیمان را می‌پذیرند، حمایت و مخالفان را سرکوب کند. این پیمان پس از مدت کوتاهی مقبولیت عام یافت و به پیمان آنتالکیداس مشهور شد (گزنفن، اشپیگل، همانجاها). 
دومین اقدام نظامی اردشیر جنگ قبرس بود. چون از دیرباز نشانه‌هایی از طغیان در رفتار اواگوراس، فرمانروای دست‌نشاندۀ سالامیس به چشم می‌خورد، اردشیر، پس از پیمان آنتالکیداس و فراغت از مسائل آسیای صغیر، داماد خود اُرِنْتِس را مأمور سرکوب اواگوراس کرد. در این لشکرکشی تیری‌بازو فرماندهی نیروی دریایی را بر عهده داشت، با اینکه اواگوراس نیز از آکوریس (یا آخوریس)، فرمانروای مصر و هکاتومنِس، پادشاه سیسیل کمکهایی برای دفاع از خود دریافت داشت، پس از جنگی دوساله، سرانجام در 381ق‌‌م اواگوراس تسلیم نظرهای ایران شد. این جنگ برای دربار ایران 50 هزار تالان تمام شد (نک‍ : دیودروس، کتاب XVIII، بندهای 2-18؛ اشپیگل، II/ 466-469). 
لشکرکشی اردشیر در 384ق‌م به سرزمین کادوسیان، تنها اقدام نظامی اوست که فرماندهی سپاه را خود بر عهده داشت. اردشیر در این لشکرکشی، به سبب سخت و ناهموار بودن راههای کوهستانی گیلان برای یک لشکرکشی بزرگ، همچنین فقدان غذای لازم برای سپاهیان، نزدیک بود خود و سپاهیانش نابود شوند، اما با تدبیر و یا تزویر تیری‌بازو، اردشیر توانست پس از انعقاد دو قرارداد با دو فرمانروای کادوسیان به پایتخت خود بازگردد. پلوتارک شمار سپاهیان اردشیر را 300 هزار پیاده و 10 هزار سوار گزارش می‌کند که بی‌تردید اغراق‌آمیز است (اردشیر، بندهای 28-30؛ نیز نک‍ : دیودروس، کتاب XV، بند 10). 
چهارمین رویداد بزرگ نظامی زمان اردشیر دوم جنگ مصر است. پس از شورش ایناروس‌(ه‍ م)، به‌رغم سرکوب‌ آن، مصر در حال جدا شدن از ایران بود. در آن زمان فرمانروایان مصر همواره به یاری شورشیان برضد ایران و دشمنان ایران می‌شتافتند. در 396 ق‌م وقتی آگسیلائوس در آسیای صغیر به جنگ ایرانیان آمد، نِفِریت، پادشاه مصر به لاسدونیها کمک کرد (همو، کتاب XIV، بند 35) و به هنگام سرکوب اواگوراس نیز مصر از یاری به او خودداری نکرد. اینک برای اردشیر زمان سرکوب مصر فرا رسیده بود. از 380ق‌م اردشیر به تجهیز سپاه لازم پرداخت و در 374ق‌م لشکرکشی آغاز شد (پاولی، III/ 1317). 200 هزار سپاهی و 300 کشتی جنگی به فرماندهی فرنه‌بازو برای سرکوب مصر حرکت کرد. علاوه بر این، 20 هزار یونانی مزدور به فرماندهی ایفیکْراتِس آتنی برای یاری به فرنه‌بازو از نقاط گوناگون آسیای صغیر و شهرهای یونانی همراه او شد. این لشکر عظیم، به سبب فقدان مدیریت درست، بی‌آن که رخنه‌ای مهم به خاک مصر بیابد، ناگزیر از بازگشت به آسیای صغیر شد. شاید یکی از علل شکست این مأموریت را بتوان در پاسخ فرنه‌بازو به ایفیکراتس یافت: وقتی که ایفیکراتس از فرنه‌بازو انتقاد کرد که میان گفتار او با کردارش فرق بسیاری به چشم می‌خورد، فرنه‌بازو پاسخ داد، که گفتار او در اختیار خودش است و کردارش در اختیار شخص شاه (دیودروس، کتاب XV، بندهای 41-43). 
درگیری قوای ایران در مصر و پس از آن شورش ساتراپهای آسیای صغیر، مایۀ نگرانی اردشیر در آخرین سالهای سلطنتش بود. در این دوره حتى تاخوس، فرمانروای مصر، با نیروهای خودی و مزدورهای یونانی به قلمرو ایران دست اندازی می‌کند (همو، کتاب XV، بندهای 90-92). شورش ساتراپها در طول سالهای 368- 367ق‌م آنچنان مکرر می‌شود که گزارشهای منابع در هم می‌آمیزند و تشخیص آنها از یکدیگر دشوار می‌شود. با اینکه رقابت میان ساتراپها گاهی به نفع اردشیر بود، به خوبی روشن است که ایالات غربی ایران در حال تجزیه است. ابتدا داتامِس یا داتَمَه، ساتراپ کاپادوکیه و سپس آریوبرزن، ساتراپ داسکلیوم و کاپادوکیه سربه‌شورش‌برداشتند. اردشیر اوتوفرداتس را مأمور سرکوب داتامس کرد. با اینکه اوتوفرداتس در این مأموریت 20 هزار سوار، 100 هزار پیاده، 3 هزار فلاخن‌انداز و علاوه بر این شمار بسیاری از نیروهای بومی را در اختیار داشت، از داتامس شکست خورد و چون ادامۀ جنگ را برای شاه مفید تشخیص نمی‌داد، با داتامس پیمان صلح بست (نک‍ : اشپیگل، II/ 475-476). اوتوفرداتس در مأموریت سرکوب آریوبرزن نیز کاری از پیش نبرد و به سبب اوضاع مغشوش دربار ایران، شورش به تمام آسیای صغیر راه یافت. اوتوفرداتس نیز، پس از مدتی وفاداری به شاه با پیوستن تدریجی دیگر ساتراپها به شورش، تصمیم به طغیان گرفت (داندامایف، 303؛ دیودروس، کتاب XV، بند 90؛ فرای، 131)؛ اما سرانجام پس از آنکه اُرنْتس، داماد شاه و رهبر شورشیان در 363ق‌م خود و یارانش را تسلیم شاه کرد، اوترفرداتس نیز چنین کرد و بخشوده شد (فرای، داندامایف، همانجاها). با این همه، از اواخر سلطنت طولانی اردشیر، با نافرمانیهای روزافزون، نشانه‌های فروپاشی هخامنشیان کم‌کم به چشم می‌خورد.
اگر گزارش پلوتارک (اردشیر، بند 27) درست باشد، اردشیر 360 زن، و جز بزرگ‌ترین پسرش داریوش که در 15 سالگی به ولی‌عهدی برگزیده شد، 115 پسر دیگر نیز داشت (نک‍ : پاولی، همانجا). از دیگر زنان رسمی اردشیر، پس از استاتیرا که پریساتس او را مسموم کرده بود (نک‍ ‍: کتسیاس، بند61 )، دخترش آتوسا ست. آتوسا کوچک‌ترین دختر اردشیر بود و اردشیر به روایت پلوتارک (اردشیر، بند 23, 27)، پنهانی با وی ارتباط داشت، ولی به تشویق مادر خود پریساتس (دختر اردشیر اول) که ملکه‌ای جاه‌طلب و با‌نفوذ بود، با او ازدواج کرد. به علاوه، به روایت پلوتارک، اُخُس، پسر اردشیر دوم، در درگیری دربار برای برگزیدن ولی‌عهد، پشتیبانی آتوسا، مادر ناتنی خود را با این وعده جلب می‌کند که پس از مرگ پدر با او ازدواج کند و او را ملکۀ خویش و همچنین شریک حکومت خود سازد (همانجا، بند‌های 26, 30) اردشیر بجز آتوسا با دختر دیگرش به نام آمِستریس نیز ازدواج کرد. پلوتارک رُدُگونه و اَپَما را نیز زنان رسمی اردشیر گزارش می‌کند (همانجا، بند 27).
رابطۀ صمیمانه میان اردشیر و داریوش سبب شد که او در اواخر عمر داریوش را در حکومت سهیم کند، اما ظاهراً این صمیمیت با انتخاب داریوش به ولیعهدی متزلزل شده است. توضیح آنکه طبق سنت دربار ایران ولی‌عهد می‌توانست در روز انتخاب خود به ولیعهدی از شاه هدیه‌ای دلخواه درخواست کند و بر شاه بود که خواستۀ او را برآورد. اما چون داریوش از او خواستار آسپاسیا، بیوۀ کورش صغیر، محبوب‌ترین همسر اردشیر شد، با اینکه نخست با درخواست او موافقت کرد، اما آسپاسیا را به معبد اناهیتا فرستاد تا بقیۀ عمر خود را به نیایش بگذراند (نک‍ : ه‍ د، اناهیتا؛ قس: اشپیگل، II/ 478). سپس داریوش فریب تیری‌بازو را خورد و تصمیم به کشتن پدر گرفت، اما دستگیر شد و به حکم دادگاه سرش را بریدند (پلوتارک، اردشیر، بند 26-29). با این رویداد اُخُس، پسر دیگر اردشیر برای جانشینی پیشنهاد شد، اما او برای رسیدن به تاج و تخت می‌بایست آریاسپ و آرشام، دوبرادر دیگر خود را از سر راه خود بردارد. اخس آریاسپ را با پراکندن شایعۀ دست داشتن او در توطئۀ داریوش، ناگزیر از خودکشی کرد تا دچار خشم و انتقام پدر نشود. سپس آرشام را نیز با توطئه‌ای به قتل رساند. اردشیر از این حوادث چنان افسرده شد که چند روز بعد، در 361ق‌م (؟)، در حالی که طولانی‌تر از هر شاه هخامنشی حکومت کرده بود، در 94 سالگی درگذشت (پلوتارک، همان، بند 30).
اردشیر را یونانیها منمون یعنی خوش‌حافظه می‌نامیدند (پلوتارک، همان، بند 1). با مرگ اردشیر، که در درباری ماتم‌زده و غرق در نومیدی و تلخی روی داد، فروپاشی سریع دودمان هخامنشی آغاز شد. 
اردشیر دوم را روی هم‌رفته باید مردی مذهبی دانست. به گمان تارن (ص 135) در زمان او، از آمیزش عناصر‌الاهۀ آب سیحون با ایشتر، رب النوع بابلی آب، ایزدبانوی ایرانی اَناهیتا به وجود آمد و در سراسر قلمرو هخامنشیان پرستش او ترویج شد (نیز نک‍ : بنونیست، 30؛ راپ، 62). نخستین سندهای مکتوبی که در ایران به اَناهیتا اشاره می‌کنند، سنگ‌نبشته‌های اردشیر دوم در همدان (کنت، 155, A2Ha) و در شوش (همو، A2 sd) است.
نیز در زمان اردشیر، برخلاف معمول که نیایشها در فضای باز صورت می‌گرفت، در شهرهای متعددی معبد اَناهیتا ساخته شد (امستد، 471). از منابع دیگر می‌دانیم که به فرمان اردشیر مجسمۀ اناهیتا در شوش، همدان، بابل ودیگر مراکز بزرگ شاهنشاهی نصب گردید (گیرشمن، 160-165). هوزینگ معتقد است که اردشیر دوم با آوردن نام میثره و اناهیتا در کنار اهوره‌مزدا، مزداپرستی را به حاشیه راند و در حقیقت دیگر نمی‌توان از مزداپرستی واقعی سخنی به میان آورد (ص 125، حاشیۀ 1). 

مآخذ

بنونیست، امیل، دین ایرانی بر پایۀ متنهای کهن یونانی، ترجمۀ بهمن سرکاراتی، تبریز، 1350ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.